قوی باش

همیشه چرخ و فلک زندگی ثابت نمی‌مونه...🍃🎡

قوی باش

همیشه چرخ و فلک زندگی ثابت نمی‌مونه...🍃🎡

۵ مطلب با موضوع «تجربه های زیسته» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۵۴ ب.ظ

من همونم که یروز میخواستم دریا بشم

یروز که سر کلاس بودیم . کلاس مختلط بود و استاد جوون مرد .
استاد میزان مسخره کردن دیگران خونش کم شده بود  وسط کلاس یکی از بچها رو صدا زدگفت فلانی تا حالا شده پدر و مادرت بگن تو لیاقت هیچ چیزی رو نداری و اخرش به هیچی نمیرسی یا مثلا نمیگن بهت شاید کارگر و رفتگر و ... بشی ؟؟ ( با نهایت احترام من برای کارگران و رفتگران و .. )

طرف مقابل گفت نه استاد تا الان اتفاق نیوفتاده . پدر و مادرم همیشه بهم دلگرمی میدن . 
استاد گفت میدونی چرا ؟؟ اون : چرااا ؟
استاد با خنده فراوان نهفته گفت : چون لیاقت همونم نداری . لیاقت همچین شغل هایی هم نداری که بهت بگن . 
اون روز من خیلیی خندیدم و مدام یادم میومد و میخندیدم بعد که فکر کردم خیلی ناراحت شدم و دلم به حال اونی که مورد خطاب قرار گرفته بود سوخت . که مگه اون چه گناهی کرده که حتی لیاقت کارگر شدن رو هم نداره ؟!!!!
خواستم بگم بعضی دبیر ها هستن که حالا برای خشک نشدن فضای کلاس و اینکه حوصلشون سر نره بقیه رو مورد تمسخر قرار میدن بعد هم حالا شاید عذر خواهی بکنن شاید هم نکنن که نود و نه درصد عذرخواهی هم نمیکنن . این حرف ها زخم خیلی بزرگی روی قلب ها درست میکنه که با هر عذرخواهی کردن و خندیدنی هم درست نمیشه . و هیچ جوره هم نمیشه جایی از قلب که پاره شده رو به هم دیگه وصل کرد . 
لطفا بخاطر شاد شدن روحیه خودتون و بقیه . دانشجو هاتون یا دانش اموزاتون یاهرکس دیگه رو مسخره نکنید  اینا میشن زخم های بزرگ که هیچوقت تسکین پیدا نمیکنن )))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۰ ، ۲۱:۵۴
سه شنبه, ۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۷ ب.ظ

بی وفایی

میدونید چی ادمو خیلی اذیت میکنه  اینکه بخوای بری خونه ی کسی ولی وقتی فکر کنی اون دیگه نیستش و ینفر هم بجاش گذاشتن بغضت تبدیل به گریه بشه و اصرار کنی تو رو خدا منو نبرید اونجا طاقتشو ندارم . 
نمیتونم اونی که اومده بجاشو ببینم . مگه میشه یه مرد انقدر بی مهر به خانومش باشه که هنوز یکسال از فوتش نگذشته بره یکی رو بیاره جاش . البته که این موضوع تازه نیست ولی ما اولین باره دعوت شدیم به خونه ی بدون اون . واقعا تو باور من که نمیگنجه که چطور انقدر زود بعد از فوت همسرت اجازه بدی کسی بجای اون بیاد تو خونت اونی که توی هر شرایطی کنارت بود و دوتا بچه سالم واست بزرگ کرد . اونی که مرد خونه بود با اینکه تو باید میبودی و انقدر زجر کشید و ریخت توی خودش که به این زودی رفت . وقتی هنوز برا پسراش زن نگرفته بود . 

خدا میدونه برا برادرش چقدر سخت تر از من هست که امشب میخواد بره خونه خواهرش بدون وجود خواهرش . ولی من به اندازه داداشش صبور نیستم . میدونم اونم فقط بخاطر دوتا خواهر زاده هاش امشب راضی شده بره . 
هر چی بخوام از خوبی های عمه اسمانی شدم  بگم کمه واقعا به این نتیجه رسیدم حرفی که میزنن که ( خدا خوب ها رو زود تر میبره ) واقعی هست . 
روحت شاد خوبترین عمه دلمون واست تنگ شده 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۹:۲۷
يكشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۴۳ ب.ظ

تا خودمون تجربه نکنیم نمیفهمیم

واقعا بعضی چیز ها هستن که تا خودت تجربه نکنی دست از اون بر نمیداری مخصوصا ادمی لجباز مثل من که دوست دارم همه چیز رو خودم تجربه کنم نه اینکه حرف دیگران برام کافی باشه . 

هزاران بار بهم گفته بودن و شنیده بودم که ادم ندیده و نشناخته نباید با کسی دوست بشه و اجازه بده اون ادم وارد حریم خصوصیش بشه . ولی شد کم کم         الان هم ناراحت نیستم که حدودا یکسال و خورده باهاش دوست بودم در شادی و غم ولی وقتی دیدمش کلیی شکه شدم که عهه این اون بود :))   عکسا و منم منم کردن ها همین بود *_*                  و  بیشتر هیجان زده و شکه شدم وقتی پدرش رو دیدم  اخ نگم براتون ولش کنید بزارید یادم نیاد وقتی تنها رفتم خونشون یه لحظه ترسیدم و حالم دست خودم نبود هر جی اصرار کردن شب بمونم قبول نکردم و منو رسوندن پیش خانواده تا فردا حرکت کنیم . 

اینم بگم مسیر مسافرت به سمت تهران نبود خانواده به خاطر من یکم سر ماشینو کج کردن بلکه دوستم رو ببینم برای اولین بار حضوری . 

اینم بگم دیروز الان که دارم مینویسم  تولدم بود ( تولدم پساپس مبارککک ) ((تقریبا 1 ماه از دیدنش گذشته ))واسم هدیه ارسال کرده بود که زیاد نتونست خوشحالم کنه ولی خب ... 

بلخره ما باید همه چیز رو تجربه کنیم از دوست شدن با دوستان مجازی و دیدن اونها و پی بردن به حرف پدر که اینا الکیه و .. تا تجربه های دیگه         تا تجربه ایی دیگر بدرود :)))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۲۲:۴۳
پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۴۶ ب.ظ

چرک کف دست

پول یا همون چرک کف دست واقعا ادما رو عوض میکنه ادم ها از این رو به اون رو میشن . 

اگر میخواین واقعا ادم ها رو بشناسین بهشون پول قرض بدید تا ببینید وقتی پول گیرشون اومد یا تو لازمت شد

چجوری میشن دیگه نمیخوام از این چشمم باز تر بشه که انقدر بدی ببینم اونم فقط بخاطر همون چرک کف دست که

میگن میاد و میره  . 

هیچ مشکلی نداشتیم بدون اون ولی الان شدیم پر از دعوا و کنایه و...

 

امیدوارم هیچ پول قلمبه ایی نیوفته وسط خانواده ها که اونموقع برادر خواهرش رو نمیشناسه . 
 

** از جمله مواردی هست که خدا رو شکر کردم که داداش ندارم **

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۰ ، ۱۵:۴۶
پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۱۸ ب.ظ

زورکی

پدرم از ظهر گیر داده بود باید بری بستنی بخری و من هم در حال انکار ولی از شانس بد از ظهر کوهی هویج به دست ما رسید در نتیجه چه میشد کرد باید اب هویج بستنی بخوری . 

من هم از جایی که فرزند این پدر هستم که از ظهر پایش را در یک کفش کرده بود که برای مستقل شدن باید کار کرد و بیرون رفت پایم را در یک کفش کردم که من نمیروم تا جایی که پدرم به شدتت عصبانی شد یا میری سر کوچه بستنی میخری یا مجبوری بری . خودم را به داخل اتاق انداختم ولی متاسفانه جواب نداد پس به دستشویی روی اوردم . 

 پدرم هم در را روی من قفل کرد فکر کنید بری دستشویی که از کاری فرار کنی ولی اون تو گیر بیوفتی . که پدرم دلش برای من بدبخت بی نوا سوخت و پس از دقایقی در را باز کرد و گفت بدوو منتظر بستنی هستم و خلاصه ناراحت به سمت مغازه بستنی فروشی رانده شدم و انقدرر لفتش دادم که مطمین بودم نگران شدن که از روشن بودن ایفون فهمیدم بله عملیات موفقیت امیز بود . و با لبخندی خبیث در حالی که بستنی ها داشتن اب میشدن اب هویج را خوردیم . 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۰ ، ۱۵:۱۸