قوی باش

همیشه چرخ و فلک زندگی ثابت نمی‌مونه...🍃🎡

قوی باش

همیشه چرخ و فلک زندگی ثابت نمی‌مونه...🍃🎡

پربیننده ترین مطالب
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۴۴ ب.ظ

ما دروغگو بودیم

کادنس از خانواده‌ای قدیمی و متشخص است که عادت دارند همیشه بی‌نقص به نظر بیایند؛ حتا در چشم خودشان، حتا به قیمت پنهان‌کاری. عادتِ دیگرشان این است که همه‌ی تابستان‌ها، کل خانواده به جزیره‌ی شخصی‌شان می‌روند. بعد در تابستان پانزده حادثه‌ای رخ می‌دهد و کادنس حافظه‌اش را از دست می‌دهد. کسی از حادثه حرف نمی‌زند و رفتارِ همه از همیشه عجیب‌تر شده است. بعد تابستان شانزده اجازه نمی‌دهند کادنس به جزیره بیاید. تابستان هفده خانواده او را در جزیره می‌پذیرد، اما همه بیمار شده‌اند و خانه‌ی قدیمی و خاطره‌انگیزشان را کوبیده‌اند و خانه‌ای مدرن به جایش ساخته‌اند و کماکان هیچ‌کس حاضر نیست برایش تعریف کند چه بر سرش آمده. حتا دخترخاله‌ها و پسرخاله‌هایش که حاضر نشده بودند پس از آن حادثه و غیبت دراز با او هیچ ارتباطی برقرار کنند، الان طوری رفتار می‌کنند که انگار همه‌چیز بر روال سابق است.

.

ما دروغگو بودیم رُمانی پیچیده و مدرن با فضایی تعلیقی و پایان‌بندی بی‌نهایت غافل‌گیرانه است که بعید است به این آسانی فراموشش کنید. کتاب را بخوانید و اگر کسی پرسید پایانِ قصه چه می‌شود، مثل همه‌ی شخصیت‌های داستان دروغ بگویید

اخرهای شب بود که به‌ اتمام رسید بغض سنگینی توی گلوم بود و اصلا پایین نمی‌رفت.( من با هیچ کتاب و فیلمی گریه نمیکنم حتی با کتاب خطای بخت ستارگان ما هم گریه نکردم ) . همه خوابیده بودن و من هنوز به دیوار زل زده بودم و گلوم درد گرفته بود احساس میکردم از شدت بغض زیاد دارم خفه میشم و نمیتونستم گریه کنم.  

بلخره گریه کردم، گریه ایی عمیق 

اولین کتابی بود که وقتی تموم شد بغض من تبدیل به گریه ایی با صدای بلند شد و عمیقا اشک می‌ریختم چون میتونستم بازتابش رو توی زندگیم ببینم . 

فکر میکردم چقدر شبیه زندگی ما آدم ها هست ، پر از رنج و سختی و در آخر مرگ 

اثراتش تا چند مدت در وجودم بود و همینطور بهش فکر میکردم و غمگین میشدم . 

 

به نسخه صوتی فارسی گوش دادم 

دوست دارم کتاب زبان اصلیش رو بخرم و دوباره بخونم 

 

فکر کنم یکسال پیش بود که به کتاب صوتی گوش دادم و تاریخش رو یادم نیست 

 الان 28 بهمن 1400 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۴۴
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۴۱ ب.ظ

زنی در کابین ۱۰

در این داستانِ جذاب و منسجم که یادآور رمان‌های آگاتا کریستی است، لو بلک‌لاک، خبرنگار نویسنده‌ی مجله‌ی سفر، مأموریتی کم‌نظیر نصیبش می‌شود: مسافرتی یک‌ هفته‌‌ای با کشتی تفریحیِ لوکسی که تنها چند کابین دارد. آسمان صاف است، آب آرام و میهمانانِ خاص و خوش‌پوشِ کشتی سرمست از آغاز سفرشان با آن کشتیِ اختصاصی در دریای دل‌انگیزِ شمال. کابین‌هایش مجلل است و میهمانی‌های شام پر از شر و شور. اما روزهای هفته که می‌گذرد، بادهای سردی عرشه‌ی کشتی را شلاق می‌زنند، آسمان خاکستری می‌شود و لو چیزی می‌بیند که آن را فقط می‌توان کابوسی عجیب تلقی کرد؛

 

امتیاز دقیق بین ۴ و ۵ 

 
فصل های آخر یکم خسته کننده شده بود البته فکر میکنم بخاطر پشت سر هم خوندن بود . 
 
*تایگر ها همیشه پس از سقوط دوباره بلند می‌شوند 
 
پایان : ساعت 18 
شنبه 14 اسفند 1400
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۴۱
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۳۸ ب.ظ

چراغ ها را من خاموش میکنم

داستانی روان و سرشار از زندگی از زویا پیرزاد 

اولین کتاب از زویا پیرزاد بود که میخوندم و دوست داشتم رمان های ایرانی محبوب رو هم بخونم . 
کتابی آرام مثل زندگی درباره زنی ارمنی با ۳ فرزند بود . 
مدت کوتاهی شد تا کتاب رو خوندم ولی در همون مدت با کتاب زندگی کردم و انگار من مادر ۳ فرزند بودم و با امیل و مادرش آشنا شدم .
شخصیت اصلی کتاب یعنی مادر خیلی برام آشنا بود 
 
پایان : 14:31 دوشنبه 1 فروردین 1401 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۸
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۳۵ ب.ظ

خرده عادت ها

این کتاب رو بین کتاب های کتابخونه پیدا کردم و مشتاقانه شروع به خوندن کردم .

اوایل خیلی واسم جذاب بود ولی اخرای کتاب خسته کننده بود در حدی که چند صفحه رو کلا نخوندم . 
این کتاب درمورد سیر بوجود امدن عادت صحبت کرده 
 
پایان : 30 فروردین 1401 
ساعت 7 نزدیک به افطار 
در حالی که دارم از گرسنگی از بین میرم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۵
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۳۲ ب.ظ

انسان در جست و جوی معنا

کتاب بسیار زیبایی بود 

در حین خوانش من خودم در در اردوگاه کار اجباری پیدا می کردم و خیلی لذت بخش بود . 

جملات بسیار زیبایی داشت . 

خوانش این کتاب واسه من طول کشید ، بار اول که شروع کردم چیزی از اون متوجه نشدم و بنظرم گنگ اومد و یکم خوندم و رها کردم و بعد از مدتی دوباره از اول خوندم و متوجه شدم واقعا زیباست کتاب . 

 

به امید روزی که همه انسانها متوجه معنی و چرایی زندگیشون بشن 

 

پایان : 11 اردیبهشت 1401 

6:30 عصر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۲
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۲۸ ب.ظ

تولستوی و مبل بنفش

داستان خانمی هست که در سن 46 سالگی از شدت غم زیاد به کتابها رو می اورد و تصمیم میگرد با 4 کودک هر روز 1 کتاب بخواند یعنی در 1 سال 365 کتاب خوانده است . استمرار این خانم واسم جذاب بود که هیچ روزی از سال از این کارش دست نکشید . 

کتاب درمانی واقعا یکی از شیوه های خوب برای از بین بردن و کم کردن درد و رنج است .

تکه هایی از کتاب 
*مردم کتابهایی را  دوست دارند که به اشتراک میگذارند . انها میخواهند حس خوبی که موقع خواندن کتابها احساس کرده اند یا ایده هایی را که در صفحات کتابها یافتند با دوستان و یا خانواده سهیم شوند . 

وقتی کتابی را که دوست داریم به کسی معرفی میکنیم گویی روح خود را پیش او عریان میکنیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۲۸
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۱۵ ب.ظ

قلعه حیوانات

کتاب زیبای قلعه حیوانات داستان قلعه ایی هست که دیگر انسانی در ان حکومت نمیکند و این حیوانات هستند که خود حاکم و شهروند میشوند . 
خیلی کتاب زیبایی هست و به سیاست هایی که در دنیای ما وجود دارد اشاره میکند .
مثلا یکی از قانئن های اساسی حیوانات این بوده که کسی نباید روی تخت بخوابد تا روزی که خوک میروند به قانون کلمه ای اضافه میکندد و قانون تبدیل به ( کسی نباید روی تختی که شمد دارد بخوابد ) میشود و از ان روز خوک ها هم روی تخت میخوابند . 

یکی دیگر از قانون ها برابری حیوانات است ولی قانونی که اجرا میشود این است که  حیوانات با هم برابرند اما عده ای برابر تر هستند . 
در کل کتاب خیلی جذابی بود و دوستش داشتم و بهش 5 ستاره کامل رو میدم . 


تاریخ پایان    16 اردیبهشت 1401       ( دچار اومیکرون )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۱۵
چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۱۰ ب.ظ

عزیزترینم ، سمفونی مردگان

خیلی کتاب زیبایی بود و از شنیدن اون بسیار لذت بردم .

شاهکار عباس معروفی داستان قدیمی هست ولی شما اصلا متوجه اینکه واسه سال 1320 هست نمیشید . داستان زندگی یک خانواده است خانواده ایی که حرف اول و اخرش چه درست و چه غلط رو پدر خانواده میزنه . 
کسی هم که میخواد عاقل باشه جلوش رو میگیرن با اتش زدن کتاب هاش ( بمیرم برای ایدین و ایدای عزیزم ) 
شنیده بودم کتاب خیلی تلخی هست ولی خیلی دوست داشتم بخونم و بلخره نسخه صوتی رو پیدا کردم و گوش دادم و سردیش تا اعماق جانم نشست و دوسش داشتم . 
ایدین درست مثل ماست ما در این جامعه کم شبیه ایدا و ایدین نداریم . 
کی گفته قوم و خویش اگه گوشتت رو بخوره استخونش رو دور میندازه ؟ 
اگه بحث پول باشه همون استخون هم دور نمیندازه حتی برادری مثل اورهان 
ایدا عزیزم که انقدر نویسنده هم تو رو کوچک جلوه داد که چند سطری از زبان تو نوشته نشده بود .

توی ایران که همزاد پنداری با این کتاب اصلا سخت نیست و کاملا قابل درک هست .

حرف اخر این کتاب شاهکاره 

 جملات ناب کتاب : 

گفت آدم تا داستان نخواند معنی زندگی را نمیفهمد .

هیچ وقت باور نمیکنم کسی او را به اندازه من دوست داشته باشد . 
 

 

( من کتابهایی که خواندم را در گودریدز ثبت کردم حالا کمی طول میکشد تا اطلاعات آنها را اینجا هم اضافه کنم ) 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۱۰
چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۱۲:۱۸ ب.ظ

بر فرازقلعه رودخان

تابستان سال 1400 
سفر به گیلان زیبا 
رسیدیم به فومن به اصرار یکی از همسفران به سمت قلعه رودخان حرکت کردیم انقدر زیبا بود جاده که دلمون نمیومد بالا تر بریم و میترسیدیم زیبایی ها و هوای تازه تموم بشه . 
بلخره رسیدیم و بعد از پرداخت مقداری پول وارد شدیم .
انقدر طبیعت ناب و بکری داشت که دلمون میخواست همونجا بشینیم و در سکوت از صدای اب و  پرندگان و هوای عالی لذت ببریم . بعد از ناهار خوردن به سمت بالای قلعه حرکت کردیم و قصد داشتیم قلعه را تماشا کنیم . 
( از پایین اصلا قلعه مشخص نبود )    با خودمون فکر میکردیم حتما فقط یک دریف پله هست و بعد از اون به قلعه میرسیم ولی سخت در اشتباه بودیم . 
حتی اب هم با خودمون نبرده بودیم و هیچی درمورد اونجا نمیدونستیم . در ابتدای مسیر صعود و کمی جلوتر از پارکینگ بازاری بسیار زیبا وجود داشت و شاید با دیدن معماری انجا یادتان به خانه های کره ایی و چینی بیاید . 
رسیدیم به مسیر پله ای . هر چی بالاتر میرفتیم ارتفاع پله ها بیشتر میشد و بالا رفتن سخت تر .
خیلی ها در همان نصفه های راه مینشستند و دیگر بالا نمی امدند ولی ما قصد صعود داشتیم . ( ب
جز پدر محترم ) ولی ما او را به زور با خود بردیم .
در راه صدای نفرین کسانی که به زور امده بودند می امدند که به کسی که اینجا را در ارتفاعات بسیار بالا ساخته فوش میدادند . no

تصور کنید پله هایی یکم قدیمی در کنار کوه و دره ای که در ان رودخانه ایی وجود داشت و درختان انقدر زیبا و بلند بودند که افتاب نمیتوانست از بین انها نفوذ کند و با اینکه ظهر بود ولی هوا بسیار خنک بود . 

پس از دو ساعت و نیم پله نوردی و پاهایی که دیگر جان بالا امدن نداشتند رسیدیم به قلعه .

وای چقدر زیبا بود . فوق العادهه 

از در قلعه که وارد شدیم ساختمان بزرگ ان را دیدیم که انقدر زیبا و با شکوه بود دیگر احساس خستگی نمیکردیم و غروری سراسر وجودمان را فرا گرفت که این چنین قلعه ای در کشورمان وجود دارد و ما هم توانستیم ان را از نزدیک ببینیم . 

دریافت
عنوان: قلعه رودخان

 

وقتی داشتیم از پله ها می‌آمدیم پایین انقدر فشار به پاهام می‌آمد که شروع کردن به لرزیدن و خیلی سخت تونستیم برگردیم پایین ولی تجربه خیلی دلنشینی بود و خیلی لذت بردیم .

( تا چند روز بعد عضله  پاهامون گرفته بود 😂😂 ) 
 

اطلاعات تاریخی قلعه رودخان : این قلعه بدون شک یکی از بزرگ ترین و شکست ناپذیرترین قلعه‌های تاریخ ایران باستان بوده است اما متاسفانه فقط 10 درصد بنا مرمت شده و باقی با بی کفایتی مسئولین با توجه به درامد سالانه 500 هزار دلاری تجدید بنا نشده است.

یک نکته مهم اینکه اگر خواستید برید یک کوله هم با خودتون ببرید واسه خوراکی و اب و ... که مثل ما گرسنه و تشنه نمونید چون مواد غذایی که گذاشتن واسه فروش خیلی گرون تر از پایین هست ) 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۱۸
چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۴۱ ق.ظ

ادمک جان

ادمک اخر دنیاست بخند 

ادمک مرگ همینجاست بخند 
ان خدایی که بزرگش خواندی 

به خدا مثل تو تنهاست بخند 

دست خطی که تو را عاشق کرد 

شوخی کاغذی ماست بخند 

فکر کن درد تو ارزشمند است 
فکر کن گریه چه زیباست بخند 
صبح فردا به شبت نیست که نیست 

تازه انگار که فرداست بخند 

ادمک خر نشوی گریه کنی 
کل دنیا چو سراب است بخند 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۴۱