سه شنبه, ۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۷ ب.ظ
بی وفایی
میدونید چی ادمو خیلی اذیت میکنه اینکه بخوای بری خونه ی کسی ولی وقتی فکر کنی اون دیگه نیستش و ینفر هم بجاش گذاشتن بغضت تبدیل به گریه بشه و اصرار کنی تو رو خدا منو نبرید اونجا طاقتشو ندارم .
نمیتونم اونی که اومده بجاشو ببینم . مگه میشه یه مرد انقدر بی مهر به خانومش باشه که هنوز یکسال از فوتش نگذشته بره یکی رو بیاره جاش . البته که این موضوع تازه نیست ولی ما اولین باره دعوت شدیم به خونه ی بدون اون . واقعا تو باور من که نمیگنجه که چطور انقدر زود بعد از فوت همسرت اجازه بدی کسی بجای اون بیاد تو خونت اونی که توی هر شرایطی کنارت بود و دوتا بچه سالم واست بزرگ کرد . اونی که مرد خونه بود با اینکه تو باید میبودی و انقدر زجر کشید و ریخت توی خودش که به این زودی رفت . وقتی هنوز برا پسراش زن نگرفته بود .
خدا میدونه برا برادرش چقدر سخت تر از من هست که امشب میخواد بره خونه خواهرش بدون وجود خواهرش . ولی من به اندازه داداشش صبور نیستم . میدونم اونم فقط بخاطر دوتا خواهر زاده هاش امشب راضی شده بره .
هر چی بخوام از خوبی های عمه اسمانی شدم بگم کمه واقعا به این نتیجه رسیدم حرفی که میزنن که ( خدا خوب ها رو زود تر میبره ) واقعی هست .
روحت شاد خوبترین عمه دلمون واست تنگ شده
۰۰/۰۹/۰۹